در مسیر زندگی شارون
ارسالي منصور درويش ارسالي منصور درويش

شارون فردی که به دلیل یورش‌های همه‌گیر ، بی‌رحمی‌ها و وزن سنگین وی نزد فلسطینیان به « بلدوزر» معروف شده و در میان اسرائیلیها به صاحب شعار « اگر کاربرد زور راهی نمی‌گشاید ، به کارگیری زور بیشتر حتما کارگشا خواهد بود » ملقب شده است، در سال ١٩٢٨ در روستای « کفرملال » در سرزمین فلسطین به دنیا آمد. در آن سالها کفر ملال محل اختلاف ارضی میان فلسطینیها و یهودیان بود که گروه دوم مایل بودند با خرید اراضی این منطقه، فلسطینی‌ها را از آن اخراج کنند. پدر شارون کشاورزی بود که در گرماگرم این نزاعات محلی قرار داشت و فرزند بی رحم وی بارها بر سر زمین با فلسطینیها درگیر شده بود.

در این میان تل ابیب شهری بود که شارون تحصیلات دبیرستان خود را در آن به پایان برد و در سال ١٩٤٥ در همین شهر بود که به مجموعه شبه نظامی «‌هاگاناه » پیوست، مجموعه‌ای که قبل از تشکیل ارتش اسرائیل و در زمان قیمومت انگلیس بر منطقه، آلت سرکوب و انجام اعمال مجرمانه بر ضد فلسطینیها بود. نخستین فعالیت شارون در ‌هاگاناه در دسته معروف به « اسکندرونه » بود. این دسته بعدها تعداد زیادی از قتل عام‌ها در روستاهای فلسطینی را به مرحله اجرا درآورد و از آن زمان به بعد روح درهم کوبندگی شارون نمایان شد. در آن روزگار نام شارون همراه با وحشت و خوف توأم گشت و چنین حالتی نه فقط برای فلسطینیها بلکه سربازان تحت امر وی را در بر می‌گرفت.اهالی روستاهائی چون طنطوره ، لد و رمله نخستین کسانی بودند که با چنین سرکوبهائی مواجه شدند و از آن زمان لقب « بلدوزر » توسط همین اهالی بر شارون اطلاق شد.

در جنگ تأسیس اسرائیل در سال ١٩٤٨ شارون فرمانده گروهانی از لشکر کسندرونی بود که در مواجه با مبارزان فلسطینی اولین طعم شکست خود را در منطقه « لطرون » (واقع میان شهرهای قدس و یافا) چشید. در این رویاروئی تعداد زیادی از افراد گروهان وی به قتل رسیدند و خود به شدت از ناحیه شکم زخمی شد. در اثر چنین زخمی خون زیادی از شارون رفت و خود وی بر این تصور بود که دیگر کار وی تمام شده است اما سربازان وی او را به سرعت به بیمارستان رساندند و او جان سالم به در برد. بعد از این واقعه و در آغاز سال ١٩٤٩ شارون به فرماندهی یک گردان تکاور منصوب شد و دو سال بعد بعنوان افسر ارشد دستگاه‌های امنیتی لشکر مرکزی اسرائیل تعیین گشت.

با وجود اینکه نقش‌های متعدد نظامی این فرصت را در اختیار شارون گذاشت که نفوذ سیاسی خود را نیز گسترش دهد اما در سال ١٩٥٢ لباس نظامی را از تن کرده و علاقمند شد که در رشته « تاریخ و علوم شرقی » دانشگاه عبری شهر قدس تحصیل کند. اما دیری نگذشت که وی برای رویاروئی با اعراب مبارز دوباره به صحنه نبرد بازگشت و این بار فرقه نظامی ١٠١ که تازه تأسیس شده بود و وظیفه انجام « ضد حمله » به هجوم‌های فلسطینیها را داشت ، فرماندهی کرد. بر طبق اسناد رسمی موجود در آرشیو دولت اسرائیل بیشتر عملیات شارون موفقیت آمیز بوده و به شدت مورد تشویق قرار گرفته بود مگر عملیات معروف به روستای « قبیه » که در اثر آن تعداد زیادی از زنان و کودکان فلسطینی قتل عام شدند. در این عملیات شارون فلسطینیها را به زور از خانه خود بیرون کرده ، منازل آنها را ویران نموده و ٥٦ نفر از اهالی ده را تیرباران کرد. چنین خشونتی از سوی شارون در جاهای دیگر نیز تکرار شد از جمله در خان یونس و متله مصر در صحرای سینا که این فرمانده خشن بدون توجه به تصمیمات مقامات مافوق خود هر طور که می‌خواست، عمل می‌کرد. در این زمان « حایم لسکوف » رئیس وقت ستاد ارتش اسرائیل شارون را « .. خطرناک برای خود ارتش اسرائیل » توصیف کرد.

در سال ١٩٥٦ و در هجوم سه گانه دولتهای غربی بر ضد جمال عبدالناصر که به جنگ کانال سوئز معروف شد، شارون فرماندهی گروه چتربازان را در این عملیات به عهده داشت. به دنبال چنین رویدادهائی و شکل گیری نبرد معروف تنگه « متله » در سینای مصر و به جا گذاشتن تلفات سنگین از سوی ارتش اسرائیل که فرماندهان نظامی معتقد بودند چنین نبردی ضرورت نداشت، انتقادات شدیدی متوجه شارون شد که در اثر آن در سال ١٩٥٧ با تقاضای دو نفر از بلندپایگان ستاد ارتش اسرائیل هرگونه دادن ترفیع درجه به شارون ملغی گشت. در این زمان شارون ناکام اسرائیل را ترک کرده و رهسپار انگلیس شد تا در دانشکده نظامی این کشور آموزشهای ستادی و فرماندهی را فراگیرد. با بازگشت از انگلیس و در فاصله سالهای ١٩٥٨ تا ١٩٦٢ فرماندهی لشکر پیاده نظام اسرائیل همراه با مدیریت دانشکده پیاده نظام به شارون سپرده شد و در همین زمان نیز موفق شد وارد رشته حقوق دانشگاه تل ابیب شده و بطور مجازی از آن فارغ التحصیل شود. در زمان اسحاق رابین بعنوان رئیس ستاد ارتش ، شارون فرمانده لشکر شمال شد و بعد از دو سال بعنوان رئیس اداره اطلاع رسانی ارتش منصوب گشت. در این دوران وی به درجه ژنرالی نائل گشت و در جنگ شش روزه ١٩٦٧ فرماندهی واحد زرهی ارتش و گردان‌های تانک را به عهده گرفت و از این زمان به بعد شهرت شارون در اثر صلابت در نبردهای « ام کتف » و « عویقلیه » در شمال سینا عالم گیر شد.

در سال ١٩٦٩ شارون فرمانده لشکر جنوب شد و در این زمان بود که اقدام به احداث دیوار معروف « بار-لیف » کرد ، دیواری که در جنگ اکتبر ١٩٧٣ توسط نیروهای مصری درهم شکسته شد. در فاصله سالهای ١٩٧٠ تا ١٩٧١ که آتش بس بر جبهه‌های جنگ اسرائیل و اعراب حاکم شد، شارون به قتل عام روستائیان ساکن غزه روی آورد و به شدت از عملکرد « حایم بارلیف » رئیس وقت ستاد ارتش انتقاد می‌کرد. این رویکرد و بی اعتنائی به مقامات بالاتر، از شارون فعال مایشاء در زمینه به راه انداختن « حمام خون » ساخته بود. او در این دوره می‌کشت، تخریب می‌کرد و هیچ کس جلودار وی نبود. علاوه بر فلسطینیهای ساکن غزه ، بدویان منطقه سینا را از سرزمین آباء و اجدادی خود بیرون انداخت و برای نخستین بار ترور سازمان یافته رهبران فلسطینی را به برنامه خود اضافه کرد. خونریزیها و تجاوزات شارون به حدی بود که رئیس وقت ستاد ارتش را مجبور ساخت او را توبیخ کند. در این فاصله شارون پست ریاست ستاد ارتش را هدف گرفته بود اما شانس خود را بسیار ضعیف می‌دید، از این رو با سرخوردگی از ارتش کناره گیری کرد و خود را برای انتخابات سال ١٩٧٣ اسرائیل همراه با حزب راستگرای « احرار » آماده می‌کرد. با آغاز جنگ اکتبر ١٩٧٣ ، شارون بار دیگر به ارتش فرا خوانده شد و فرماندهی مجموعه‌ای از واحد تانک ارتش را به عهده گرفت. او در این جنگ بدون توجه به اوامر مقامات مافوق ، به نیروهای خود دستور داد از کانال سوئز عبور کرده و در منطقه مرزی « دفر سوار » وارد خاک مصر شوند و در پشت نیروهای مصری موضع بگیرند. شارون به خاطر این کار دوباره توبیخ شد ، اما این بار چنین توبیخی نادیده گرفته شد زیرا فرماندهان ارتش او را بعنوان فرمانده‌ای جسور مورد ستایش قرار داده و کار وی را عامل اصلی شکست نیروی دشمن معرفی کردند.

در دسامبر همان سال ، شارون با مشارکت در انتخابات وارد پارلمان اسرائیل شد. از این زمان به بعد زندگی وی دچار تحول عمیق گشت زیرا مناصب سیاسی یکی بعد از دیگری به سراغ وی آمدند و در مناقشه‌های سیاسی کشور یکی از اطراف منازعه شد. در فاصله سالهای ١٩٧٥ تا ١٩٧٦ بعنوان مشاور ویژه اسحاق رابین نخست وزیر وقت درآمد و در این زمان بود که به فکر تأسیس یک حزب سیاسی به نام « شلومتسیون » افتاد. این حزب در نخستین مبارزه انتخاباتی خود فقط توانست ٢ کرسی در کنست اسرائیل به دست آورد موضوعی که عمر طولانی به آن نبخشید و بلافاصله در حزب « حیروت » (به معنای آزادی) که یکی از پایه‌های اساسی تشکیل حزب لیکود در دوره‌های بعد به حساب می‌آید، ادغام شد.

 

نخستین وزارت آریل شارون

در ژوئن سال ١٩٧٧ شارون نخستین وزارت خود را در کابینه مناخیم بگین رئیس وقت حزب لیکود به دست آورد. او وزیر کشاورزی شد و در کنار آن ریاست کمیته وزارتی شهرک‌های یهودی نشین را به عهده گرفت. شارون با چنین مسؤولیتی برنامه شهرک سازی برای یهودیان مهاجر را بطور گسترده در کرانه باختری رود اردن توسعه داد تا با قرار دادن یک وضعیت از پیش تعیین شده در برابر فلسطینیان در این منطقه ، از آن عقب نشینی نکند. در این دوران شارون خود را حامی واقعی جنبش مهاجرین تندرو « غوش ایمونیم » (به معنای گروه ایمان) می‌دانست اما آنهائی که وی را از نزدیک می‌شناختند معتقد بودند که شارون هرگز به حمایت همیشگی از این گروه ایمان نداشت و تنها می‌خواست بعنوان سپر انسانی در برابر فلسطینیها از آنان استفاده کند. زیرا وی کسی بود که به بگین پیشنهاد کرد در برابر امضای قرار داد صلح با مصر، از منطقه مهاجرنشین رفح به نفع این کشور چشم پوشی کند و در یک اقدام دیگر و علی رغم اعتراضات « غوش ایمونیم »، در سال ١٩٨٢ شخص شارون مسؤول تخلیه منطقه رفح از مهاجرین یهودی شد. در این سالها روابط حسنه مناخیم بگین و شارون نیز زیاد دوام نیافت به این دلیل که بعد از استعفای عایزر وایزمن از پست وزارت دفاع در سال ١٩٨٠ ، شارون اصرار داشت که چنین وزارتی به وی تعلق گیرد اما بگین مانع از این کار شد.

اما انتخابات سال ١٩٨٠ و پیروزی افراد نزدیک به شارون ، او را برای رسیدن به آرزوی دیرینه خود یعنی تصدی وزارت دفاع یاری داد. در این دوره شارون وزیر دفاع شد و این اعتقاد را به پیش می‌راند که از طریق کاربرد نیروی نظامی می‌تواند به اهداف سیاسی برسد. از اینرو در ژانویه ١٩٨٢ ستاد ارتش اسرائیل مأمور شد نظریه شارون برای حمله به بیروت و اخراج نیروهای فلسطینی از آن و نابود کردن موسسات فعال سازمان فتح در لبنان را جامه عمل بپوشاند. در ژوئن همان سال برنامه شارون برای اشغال بیروت به اجرا درآمد و شخص شارون بر تمام مراحل آن که به عملیات « اورنیم » معروف شد اشراف کامل داشت. در همین زمان نیز به شبه نظامیان لبنانی وابسته به خود اجازه داد به دو اردوگاه « صبرا » و « شتیلا » حمله کرده و به قتل عام ساکنین آنها روی بیاورند. این کشتار با هماهنگی کامل شارون آنطور که بعدها در گزارش کمیته تحقیق پارلمان اسرائیل آمده ، صورت گرفت. این فاجعه خونین هزار کشته به همراه آورد و سروصدای زیادی ایجاد نمود بطوری که کمیته تحقیقی بنام « کاهان » شارون را در این قضیه مقصر شناخت و سیل انتقادات وی را مجبور نمود که از مقام وزارت استعفا دهد اما همچنان در کابینه بعنوان وزیر بدون وزارتخانه باقی بماند. دو سال بعد علی رغم مخالفتهای گسترده ، شارون بعنوان وزیر بازرگانی و صنایع وارد کابینه وحدت ملی حزب « کارگر » شد و تا سال ١٩٩٠ در این سمت باقی ماند و در طول این سالها تلاش کرد شهرکهای یهودی نشین را توسعه داده ، روستاها و آبادیهای فلسطینیان را تحت محاصره آنها درآورد. با نخست وزیر شدن اسحاق شامیر در اسرائیل ، شارون بعنوان وزیر مسکن در کابینه وی تعیین شد و این فرصت طلائی در اختیار او قرار گرفت تا زمینهای زیادی از فلسطینیها را تصاحب کرده و به منظور شهرک سازی برای یهودیان مورد استفاده قرار دهد. در این دوره هزاران نفر از یهودیان در اقصی نقاط جهان از روسیه گرفته تا اتیوپی به سرزمینهای اشغالی مهاجرت کرده و توسط شارون مسکن در اختیار آنها گذاشته شد.

با شکل گرفتن مذاکرات صلح مادرید و اسلو میان اسرائیلیها و فلسطینیان شارون بعنوان مخالف سرسخت آنها ظاهر شد. او در این دوران با وزرای احزاب کوچک اسرائیل مانند «‌هاتحییا» ، « سومیت» و « مولیدت » که در دولت راستگرای شامیر ائتلاف کرده بودند و با این مذاکرات مخالفت می‌نمودند، همصدا شد. اما با وجود چنین مخالفتی شارون مخفیانه درباره چگونگی این مذاکرات با اسحاق رابین مشورت می‌کرد. او همچنین تا سال ١٩٩٩ اگرچه با بنیامین نتانیاهو بر سر رهبری حزب لیکود رقابت نمی‌کرد اما بسیار مشتاق بود که به پست نخست وزیری برسد. علاوه بر این در این مدت تصدی چند وزارتخانه را به عهده گرفت که معروف ترین آنها وزارت خارجه بود.

اما درست بعد از اینکه نتانیاهو در انتخابات ١٩٩٩ شکست خورد و نتوانست دولت تشکیل دهد و بعد از آن از حزب لیکود استعفا داد، شارون با کسب ٥٣ درصد آراء اعضای حزب لیکود به رهبری آن رسید. در آن سالها با روی کار آمدن ایهود باراک بعنوان نخست وزیر اسرائیل ، شارون نتوانست در دولت وحدت ملی وی شرکت کند و در خارج از دولت به فعالیتهای خود ادامه داد.

در یک اقدام تحریک آمیز در ٢٨ سپتامبر ٢٠٠٠ شارون از حرم مسجد الاقصی دیدن کرد و به دنبال این اقدام انتفاضه فلسطینیها شعله ور شد و در نهایت به سقوط دولت باراک و تلاشهای دو طرف فلسطینی و اسرائیلی برای ایجاد صلح در خاورمیانه منتهی گشت. با این وجود شارون به آرزوی خود برای نخست وزیر شدن در اسرائیل بعد از ٥٠ سال ارائه خدمات به این کشور رسید و در ٢٧ فوریه ٢٠٠٣ اعضای کابینه خود را به پارلمان معرفی کرد.

در دوران حاکمیت شارون در اسرائیل شعارهای صلح با فلسطینیها دوباره مطرح شد اما شیوه شارون برای برقراری چنین صلحی کاملا با اسلاف خود متفاوت بود. او طرف فلسطینی خود را به رسمیت نمی‌شناسد و مایل است به شکل یک جانبه سیاست‌های خود را دیکته کند. این سیاست که به « گسست ارتباط » با فلسطینیها مشهور شد به عقب نشینی یکجانبه اسرائیل از غزه منجر گشت.

 

تأسیس حزب کادیما

شارون با خروج خود از حزب لیکود و تأسیس حزب جدید « کادیما » (به معنای گامی به پیش) صفحه جدیدی را در صحنه سیاسی امروز اسرائیل باز کرد. این حزب یک روز قبل از بستری شدن شارون در بیمارستان « حادثه » به ثبت رسید و بدون داشتن تشکیلات و شاخه‌های حزبی در کشور قویترین حزب اسرائیل به حساب می‌آید. رمز چنین قدرتی این است که شارون قبل از بیماری خود ، توانسته بود شخصیتهای قدرتمند اسرائیل مانند شیمون پرز رهبر تاریخی حزب کارگر، اوریل رایخمن رئیس حزب سکولار « شنوی » ، آفی دیختر رئیس سابق دستگاه‌های اطلاعاتی اسرائیل، حاییم رامون، دالیا اتسیک و تعداد زیادی از شخصیتهای سیاسی ، مدیران سابق کشور، اعضای حزب لیکود، هنرمندان و ورزشکاران را در این حزب دور خود جمع نماید.

نقطه وصل همه این افراد شارون است. سیاست و افکار وی ایدئولوژی حزب را تشکیل می‌دهد و با وجود داشتن پرونده‌های فساد مالی اما نظرسنجی‌ها نشان داده‌اند که حزب کادیما با وجود شارون قادر بوده است ٤٢ کرسی از ١٢٠ کرسی پارلمان اسرائیل را از آن خود کند و این یک پیروزی درخشان برای آن به حساب می‌آمد. ولی با فقدان شارون این حزب اکنون یتیم شده است و دو احتمال بر سر راه آن وجود دارد : نخست اینکه افراد گرویده به آن، به همان جائی که از آن برخاسته اند، برگردند و در این حالت موازنه قدرت سیاسی در اسرائیل دوباره به نفع حزب لیکود خواهد چرخید زیرا شارون توانسته بود افراد توانائی را از این حزب جدا کند و با خود همراه سازد و دوم ، ممکن است اعضای حزب جدید کادیما بر سر رهبری یک شخصیت ضعیف تر از شارون به توافق برسند. در این صورت این رهبری جدید نخواهد توانست مانند شارون کرسی‌های مورد دلخواه را برای طرفداران این حزب فراهم کند.

از سوی دیگر نتایج نظرسنجی‌های اخیر و بعد از بستری شدن آریل شارون نشان می‌دهد که حزب کادیما حتی با کنار رفتن مؤسس آن همچنان حزب قدرتمند در اسرائیل خواهد بود و ایهود اولمرت رهبر جدید آن می‌تواند کشور را به بهترین شیوه رهبری کند. همچنین دو نمونه از نظرسنجی‌ها حکایت از آن دارند که شهروندان اسرائیلی بر این عقیده هستند که شیمون پرز بهتر از همه می‌تواند کشور را راهبری کند. اگرچه نتایج این نظرسنجی‌ها برای طرفداران حزب شارون دلگرم کننده است اما برخی تحلیلگران معتقدند با وجود فاصله زمانی بسیار تا روز انتخابات که در ٢٨ مارس آینده برگزار می‌شود (فروردین ١٣٨٥) ممکن است حالت روانی رأی دهندگان به شکلی که اکنون وجود دارد ، ثابت باقی نماند و چرخشهائی در آن حاصل شود که به نفع حزب کادیما نباشد. آنچه که اکنون روشن است سه ابهام بزرگ در برابر حزب کادیما قد علم کرده است:

اول- آیا شارون تا ٢٨ مارس آینده زنده خواهد بود؟

دوم – آیا همگونی و همراهی رهبران این حزب با یکدیگر تا آن زمان حفظ خواهد شد؟

و سوم - آیا رأی دهندگان وضعیت روانی فعلی خود که از بستری شدن شارون نشأت گرفته را تا روز انتخابات همچنان به شکل مثبت نسبت به جانشینان شارون حفظ خواهند کرد؟

اگر پاسخ این سه سؤال مثبت باشد در آن صورت به یقین خواهیم گفت که حزب کادیما تشکل پیروز صحنه انتخابات آینده اسرائیل خواهد بود.

 


January 22nd, 2006


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
مسایل بین المللی